شرلی برکوویچ براون، که در رادیو و تلویزیون برای تعریف داستان های کودکانه ظاهر شد، در 16 دسامبر بر اثر سرطان در خانه اش در کوه واشنگتن درگذشت. او 97 بود.
او که در وست مینستر به دنیا آمد و در تورمونت بزرگ شد، دختر لوئیس برکوویچ و همسرش استر بود. والدین او صاحب یک فروشگاه عمومی و فروش مشروبات الکلی بودند. او دیدارهای دوران کودکی پرزیدنت فرانکلین دی. روزولت و وینستون چرچیل را به یاد می آورد که آنها به مقصد تعطیلات آخر هفته ریاست جمهوری، شانگری-لا، که بعدها به کمپ دیوید معروف شد، می رفتند.
او با شوهرش، هربرت براون، نماینده و دلال بیمه مسافران، در یک رقص در مسافرخانه قدیمی گرین اسپرینگ ولی ملاقات کرد. آنها در سال 1949 ازدواج کردند.
شرلی فردی متفکر و عمیقاً مراقب بود و همیشه با هر کسی که بیمار بود یا از دست داده بود تماس می گرفت. پسرش باب براون از Owings Mills گفت: او مردم را با کارت به یاد می آورد و اغلب گل می فرستاد.
پس از مرگ خواهرش بتی برکوویچ در سال 1950 به دلیل سرطان معده، او و همسرش صندوق سرطان بتی برکوویچ را برای بیش از 20 سال تاسیس و اداره کردند. آنها بیش از یک دهه میزبان جمع آوری کمک های مالی بودند.
او در جوانی شروع به گفتن داستان های کودکانه کرد که به لیدی مارا یا پرنسس لیدی مارا معروف بودند. او در سال 1948 به ایستگاه رادیویی WCBM پیوست و از استودیوی آن در زمینی نزدیک فروشگاه قدیمی North Avenue Sears برنامه پخش کرد.
او بعداً با برنامه خود به نام Let's Tell a Story که از سال 1958 تا 1971 اجرا می شد، به WJZ-TV رفت.
کتابداران منطقه گزارش دادند که نمایش آنقدر محبوب شد که هر زمان که او کتابی را به شنوندگان جوانش توصیه می کرد، بلافاصله اجرا می شد.
ABC از من خواست که برای اجرای یک نمایش ملی داستان سرایی به نیویورک بیایم، اما بعد از چند روز، من را ترک کردم و به بالتیمور بازگشتم. من خیلی دلتنگ بودم» او در مقالهای در سال 2008 سان گفت.
مادرم به حفظ کردن یک داستان اعتقاد داشت. او دوست نداشت از عکسها یا وسایل مکانیکی استفاده شود.» من و برادرم روی زمین خانه خانوادگی در شلیدیل درایو می نشستیم و گوش می دادیم. او استاد صداهای مختلف بود و به راحتی از شخصیتی به شخصیت دیگر تغییر می کرد."
به عنوان یک زن جوان، او همچنین مدرسه نمایش شرلی براون را در مرکز شهر بالتیمور اداره می کرد و در کنسرواتوار موسیقی Peabody به تدریس گفتار و دیکشنری می پرداخت.
پسرش گفت که مردم در خیابان او را متوقف می کنند و از او می پرسند که آیا شرلی براون داستان سرا است یا نه و سپس به او می گویند که چقدر برای آنها مهم بوده است.
او همچنین سه رکورد داستان سرایی برای ناشران آموزشی مک گراو هیل ساخت، از جمله یکی به نام «مورد علاقه های قدیمی و جدید» که شامل داستان رامپلستیلتسکینگ بود. او همچنین کتابی برای کودکان به نام «داستانهایی در سراسر جهان برای گفتن به کودکان» نوشت.
اعضای خانواده میگویند که در حین تحقیق برای یکی از داستانهای روزنامهاش، با اتو ناتزلر، سرامیکدان اتریشی-آمریکایی آشنا شد، خانم براون متوجه شد که موزههای اختصاصیافته به سرامیکها کم است و با پسرانش و دیگران کار میکرد تا اجارهای بدون اجاره را تضمین کند. فضایی در خیابان 250 W. Pratt و کمک مالی برای تجهیز موزه ملی هنر سرامیک جمع آوری کرد.
جری براون، پسر دیگری از لنزداون، پنسیلوانیا، میگوید: «زمانی که ایدهای در سر داشت، تا زمانی که به هدفش نرسد، متوقف نمیشد. "این برای من باز کننده بود که می دیدم مادرم تمام کارها را به انجام رسانده است."
این موزه به مدت پنج سال باز ماند. یک مقاله Sun در سال 2002 توضیح داد که چگونه او همچنین یک برنامه آموزشی غیرانتفاعی هنر سرامیک مدرسه راهنمایی را برای مدارس در شهر بالتیمور و شهرستان بالتیمور اجرا کرد.
شاگردان او از نقاشی دیواری "Loving Baltimore" از کاشی های سرامیکی در Harborplace پرده برداری کردند. خانم براون در این مقاله گفت که این کاشیهای پخته شده، لعابدار و تمامشده را به صورت نقاشی دیواری به نمایش میگذاشت که هم به آموزش هنرهای عمومی و هم به عابران کمک میکرد.
مقاله سال 2002 میگوید: «چند نفر از هنرمندان جوانی که 36 تابلوی دیواری را طراحی کردهاند، دیروز برای اولین بار برای تماشای کل اثر هنری آمدند و نمیتوانستند حس هیبت را در خود داشته باشند.
پسرش، باب براون، گفت: «او عمیقاً وقف بچهها بود. او از تماشای پیشرفت کودکان در این برنامه لذت باورنکردنی داشت.
او گفت: "او هرگز در ارائه توصیه های خوشایند کوتاهی نکرد." او به اطرافیانش یادآوری کرد که چقدر آنها را دوست دارد. او همچنین دوست داشت در کنار عزیزانش بخندد. او هرگز شکایت نکرد.»
زمان ارسال: مارس-12-2021